شرح: مرد اصلی من چند دلار سیاه به یک دسته نان بدهکار بود، بنابراین من برای کمک وارد شدم. من دو بی بی سی را مانند یک حرفه ای اداره کردم، آنها را سخت و عمیق سوار کردم. من به آنها یک صورت به یاد ماندنی دادم، و از شخص من یک لبخند تشکر کردم. این یک برد برد بود، و من دوباره آن را انجام می دادم.