شرح: خواهر ناتنی من، کارولین، عاشق دیلدوی لرزاننده اش است. من او را به یک مسابقه دعوت کردم و او با اشتیاق موافقت کرد. او را بیرون خوردم، او را سخت کردم قبل از اینکه برتری اسب سواری خود را ثابت کنم. او من را سوار کرد، دستان بسته، تا زمانی که دهانش را با تقدیر پر کردم.